۱۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۴:۰۵
کد خبر: ۶۱۵۹۳۵
جدال در غبار غیبت(3)

جعل حرفه‌ای احادیث | پایه‎های سست فرقه‎ یمانی

جعل حرفه‌ای احادیث | پایه‎های سست فرقه‎ یمانی
اگر گذشتگانِ حدیث شیعه، برای احادیث نیز مانند قرآن، دست به تدوین «معجم المفهرس» می‌­زدند می‌توانستند برای ارزیابی احادیث، از این شیوه استفاده کنند.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، در دهه‌های اخیر، مدعیان دروغین مهدویت با رنگ و لعابی تازه به بازار آمده، توجه خریداران را گدایی می کنند. خرید و فروش دین در عصر کنونی، رونق فراوانی دارد. لابد از این مطلب، در ذهن هر کدام از خوانندگان عزیز، مثالهای گوناگونی تداعی می‎­شود. چند سالی است که جماعتی ادعا می کنند یمانی موعود که خود را از فرزندان امام زمان(عج) می‌داند ظهور کرده است. این جماعت به پیروی از آن شخص، او را «مهدی اول» (از میان دوازده مهدی ادّعا شده) نامیده و برای اولین بار، بین یمانیت و مهدویت در یک شخص، جمع کرده اند.  در این مورد سلسله مطالبی را با عنوان «جدال در غبار غیبت» برای تبیین بیشتر ساز و کار این فرقه آغاز کرده‎ایم که تا کنون بخش اول و دوم آن از نظر مخاطبان گذشته و در ادامه بخش سوم را تقدیم مخاطبان گرامی می‎کنیم.

بررسی مستمسک اصلی مدّعی

سرکرده‌­ی این فرقه - که معلوم نیست از ترس بدخواهان و کینه توزان! خود را در کدام شهر و یا روستا از چشم مریدان، پنهان کرده است - برای ادعای خود، حدیثی که در کتاب غیبت شیخ طوسی (علیه الرحمة) آمده است را دستاویز خود قرار داده، شیعیان جاهل! را به عقیده‌­ای که هزار سال نهان بوده، رهنمون شده است. این جماعت از این حدیث، تعبیر به «حدیث وصیّت» می­‎کنند چرا که در آن، وصیّتی به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نسبت داده شده است.

در اینجا سند و متن حدیث را همراه با ترجمه، در مرأی و منظر خوانندگان گرامی گذاشته و سپس از جهات مختلف، آن را بررسی می‌کنیم و در نهایت اثبات می­کنیم که این حدیث، جعلی است و به اغراضی خاص، جعل شده است و اکنون مورد سوء استفاده­ی مغرضان دیگری قرار گرفته است.

مصدر حدیث

پُر واضح است که کتاب‌های بعدی، این حدیث را از کتاب غیبت شیخ طوسی گرفته‌­اند و نمی‌­توان هر کدام را مصدری مستقل برای این حدیث دانست، هر چند پیروان این فرقه نادانسته، گمان می­‌کنند که این تعدد مصادر، نشان دهنده قوّت این حدیث و مقبولیت آن نزد علما بوده است. مصادر این حدیث به ترتیب، این کتاب­ها می‌باشند:

الغیبة للطوسی، ص ۱۵۰-۱۵۱.

مختصر البصائر، ص ۱۴۳-۱۴۵.

إثبات الهداة، ج ‏۲، ص ۱۲۶، ح ۳۷۶.

بحار الأنوار، ج ‏۳۶، ص ۲۶۰-۲۶۱، ح ۸۱؛ و ج ۵۳، ص ۱۴۷-۱۴۸، ح ۶.

البته مرحوم شیخ حرّ عاملی در اثبات الهداة قسمت‌هایی که در ابتدا و انتهای حدیث مربوط به دوازده مهدی - پس از امام دوازدهم (علیه السلام) - بوده است را حذف کرده است که شایسته توجه است. همچنین مرحوم مجلسی در ج ۵۳ بحار الأنوار این حدیث را مختصر کرده اند. همچنین مرحوم مجلسی در اینجا بیانی در ذیل این حدیث و چند حدیث دیگر دارند که در بحث دلالت حدیث، متعرض آن خواهیم شد.

سند و متن حدیث

در اینجا علاوه بر سند و متن حدیث، سعی کرده­ایم اکثر اختلاف نسخه­ها را گزارش کنیم تا نهایت امانت­داری را مراعات کرده باشیم. بعید است که حتی پیروان این فرقه و سرکرده­ی ایشان، به این اختلاف نسخ، التفات کامل داشته باشند:

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ [بْنِ سُفْیَانَ]الْبَزَوْفَرِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ الْمَوْصِلِیِّ الْعَدْلِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْخَلِیلِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ [مُحَمَّدٍ]الْمِصْرِیِّ، عَنْ عَمِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ [الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ]، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ [أَبِیهِ]الْبَاقِرِ، عَنْ أَبِیهِ ذِی الثَّفِنَاتِ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ، عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ الزَّکِیِّ الشَّهِیدِ، عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) [علیهم السّلام]قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله) - فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی کَانَتْ فِیهَا وَفَاتُهُ - لِعَلِیٍّ (علیه السلام): یَا أَبَا الْحَسَنِ [یا علیُّ]، أَحْضِرْ صَحِیفَةً وَ دَوَاةً؛ فَأَمْلَأَ [فَأَمْلَى]رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله) وَصِیَّتَهُ [وصیة]حَتَّى انْتَهَى إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ، فَقَالَ:

«یَا عَلِیُّ، إِنَّهُ سَیَکُونُ [مِن]بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً، وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً، فَأَنْتَ - یَا عَلِیُّ - أَوَّلُ الِاثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً [الْإِمَامِ]، سَمَّاکَ اللَّهُ [تَعَالَى]فِی سَمَائِهِ [السَّمَاءِ]عَلِیّاً [و]الْمُرْتَضَى، وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، وَ الصِّدِّیقَ الْأَکْبَرَ، وَ الْفَارُوقَ الْأَعْظَمَ، وَ الْمَأْمُونَ، [وَ]الْمَهْدِیَّ، فَلَا تَصِحُّ [فَلَا تَصْلُحُ][فَلَا یُصْلِحُ]هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لِأَحَدٍ غَیْرِکَ.

یَا عَلِیُّ، أَنْتَ وَصِیِّی عَلَى أَهْلِ بَیْتِی؛ حَیِّهِمْ وَ مَیِّتِهِمْ، وَ عَلَى نِسَائِی، فَمَنْ ثَبَّتَّهَا لَقِیَتْنِی غَداً، وَ مَنْ طَلَّقْتَهَا فَأَنَا بَرِی‏ءٌ مِنْهَا، لَمْ تَرَنِی [لَمْ تَرِثنی]وَ لَمْ أَرَهَا فِی عَرْصَةِ الْقِیَامَةِ [عَرَصَاتِ الْقِیَامَةِ]، وَ أَنْتَ خَلِیفَتِی عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی.

فَإِذَا [إذا]حَضَرَتْکَ الْوَفَاةُ فَسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِیَ الْحَسَنِ الْبَرِّ الْوَصُولِ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِیَ الْحُسَیْنِ الشَّهِیدِ [الزَّکِیِّ][الزَّکیّ الشّهیدِ]الْمَقْتُولِ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ ذِی الثَّفِنَاتِ عَلِیٍّ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْبَاقِر [بَاقِرِ الْعِلْمِ][الباقر العلم]، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُوسَى الْکَاظِمِ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ عَلِیٍّ الرِّضَا، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الثِّقَةِ التَّقِیِّ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ عَلِیٍّ النَّاصِحِ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ الْفَاضِلِ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْمُسْتَحْفَظِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) [صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّمَ]، فَذَلِکَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً.

ثُمَّ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً، [فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ]فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِینَ [أَوَّلِ المُقِرّین][أَوَّلِ الْمَهْدِیِّینَ]، ‏ لَهُ ثَلَاثَةُ أَسَامِیَ: [اسْمٌ]کَاسْمِی وَ اسْمِ أَبِی وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ، وَ أَحْمَدُ، وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِیُّ، [وَ]هُوَ أَوَّلُ‏ الْمُؤْمِنِینَ».

ترجمه حدیث

سند حدیث نیاز به بررسی جدی دارد که در نوشته­‎های آتی، بحث از آن، خواهد آمد، اما از لحاظ متن، طبق این سند، امام صادق (علیه السلام) از پدران خویش از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت کرده است که:

در شبی که وفات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بود به علی (علیه السلام) فرمود:‌ای أبا الحسن، صحیفه و مرکّبی حاضر کن. پس پیامبر (صلّی الله علیه و آله) وصیّت خویش را املاء کردند تا به این موضع رسیدند:‌ ای علیّ، همانا پس از من دوازده امام خواهد بود، و پس از ایشان دوازده مهدی، پس تو -‌ای علیّ - اولینِ دوازده امام هستی، خداوند در آسمان، تو را علی [و]مرتضی، أمیر المؤمنین (علیه السلام)، صدّیق أکبر، فاروق أعظم، مأمون و مهدیّ نامیده است، پس این اسماء برای احدی جز تو صحیح نیست [صلاحیت ندارد].‌ ای علیّ، تو وصیِّ من بر اهل بیتم - زنده و مرده‎­شان - هستی، و [وصیّ من]بر زنانم هستی، پس هر کس را تثبیت کنی فردا [ی قیامت]مرا ملاقات خواهد کرد، و هر کس را طلاق دهی پس من از او بریء هستم؛ در عرصه­‎ی قیامت، مرا نخواهد دید و [من نیز]او را نخواهم دید، و تو جانشین من بر امتم پس از من هستی.

پس، چون تو را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندم حسن - نیکوکار وَصول - تسلیم نما، پس، چون او را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندم حسین - شهید زکیّ مقتول - تسلیم نماید، پس، چون او را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندش سید عابدان و دارای پینه‌ها [ی پیشانی]«علی» تسلیم نماید، پس، چون او را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندش محمدّ باقر تسلیم نماید، پس، چون او را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندش جعفر صادق تسلیم نماید، پس، چون او را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندش موسی کاظم تسلیم نماید، پس، چون او را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندش علیِّ رضا تسلیم نماید، پس، چون او را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندش محمد - ثقه تقی - تسلیم نماید، پس، چون او را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندش علیِّ ناصح تسلیم نماید، پس، چون او را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندش حسن فاضل تسلیم نماید، پس، چون او را [زمانِ]وفات رسید، آن! را به فرزندش محمّد - مستحفظ آل محمّد (علیهم السلام) - تسلیم نماید، پس این، دوازده امام است.

سپس بعد از او، دوازده مهدی خواهد بود، (پس، چون [زمانِ]وفاتش رسید) آن را به فرزندش - اوّلینِ مقرّبین [یا اولینِ اقرارکنندگان، یا اولین مهدیّ­ها]- تسلیم نماید، برای او سه نام است: اسمی مانند اسم من و اسم پدرم و آن «عبد الله» است، و أحمد، و اسم سوم «مهدی» است، و او اولین مؤمنین است».

بررسی حدیث

به هر حال اکنون ماییم و این میراث گرانبها! و ارزیابی آن از جهت متن، مضمون، سند و مصدر. این نوشتار، در ادامه‎ی‎ و در شماره‌­های آتی بنا دارد که این حدیث را از جهت متن، دلالت، سند و مصدر، بررسی کند. به حول و قوه الهی، نویسنده این مطالب، با شواهد کافی اثبات خواهد کرد که این حدیث، جعلی است و توسط افرادی خاص به انگیزه‎­ای خاص، جعل شده است. با ما همراه باشید.

اقسام بررسی حدیث

احادیث منسوب به پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) را از جهات مختلف، و با معیار‌ها و میزان­های مختلفی، می‎­توان ارزیابی کرد. مهمترین این جهات، جهتِ (۱) مصدر، (۲) سند، (۳) محتوا و (۴) متن است. حدیث مورد ادعای این فرقه (حدیث معروف به «حدیث وصیّت») را باید از تمام این چهار جهت، مورد بررسی قرار دهیم «تا سیه‎­روی شود هر چه در او غش باشد».

انواع بررسی متن حدیث

متن احادیث را می­‌توان از جهات مختلف، مورد ارزیابی قرار داد. گاهی الفاظ حدیث، با بانگی رسا، فریاد می‎­دارد که حدیث، از پیامبر و اهل­بیت ایشان (علیهم السلام) صادر نشده است، چرا که مثلا مشتمل بر الفاظی است که نیک می‌­دانیم بر زبان اهل­بیت (علیهم السلام) جاری نمی‌­شده است، زیرا منافی با ادب و سیره‎­ی آن بزرگواران است.

اما نوعی دیگر از بررسی متن حدیث، بررسی الفاظ از جهت تاریخی آن است. به عنوان مثال، اگر کسی حدیثی ارائه کند که متن آن مشتمل بر لفظ «واجب الوجود» یا «ممتنع الوجود» باشد، آن حدیث در نزد علمای حدیث، مقبول نخواهد بود، زیرا کاملا واضح است که این تعابیر، در گذر تاریخ و توسط فلاسفه و متکلمین، ابداع شده است، هر چند هر کدام ازالفاظ آن («واجب»، «ممتنع» و «وجود» [البته به معنایی خاص]) در زمان ائمّه (علیهم السلام) نیز استعمال می­‎شده است. این مشکل، در ساختار ترکیبیِ کلمات است.

اما گاهی مشکل، در ساختارِ شخصیِ یک کلمه است، یعنی حروف یک لفظ در قرن اول و دوم، استعمال می‌شده است، اما ساختار خاصی از آن، استعمال نمی­‌شده است و بعد‌ها مورد استفاده قرار گرفته است.

همچنین گاهی یک لفظ و یا ساختاری خاص از آن، در قرن اول مورد استفاده قرار می­‎گرفته، اما پس از مدتی (و در قرن بعد) استعمال آن ترک می‌­شده است، لذا گاهی الفاظ و یا ساختار‌هایی در قرآن، احادیث پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و امیر المؤمنین (علیه السلام) دیده می‌­شود که در احادیث  امام صادق (علیه السلام) دیده نمی‌­شود.

این نوع از بررسی متن حدیث، در مورد الفاظی صادق است که استعمال آن­ها (یا معادل آن­ها) در زبان عربی و یا کلام اهل­بیت (علیهم السلام) نسبتا زیاد باشد، اما کم استعمال شدن الفاظی که اصولاً استعمال آن در آن زمان - و یا در زبان ائمّه (علیه السلام) - کم بوده است، نمی­‎تواند شاهدی برای تردید در صحّت احادیثی باشد که مشتمل بر این الفاظ است. مثلا لفظی مانند «أبّ» - که تنها یک بار در آیه ۳۱ از سوره «عبس» استعمال شده است - طبیعتا آن­قدر کثرت استعمال ندارد که از استفاده ­نشدن یا کم استفاده شدن آن در روایات ائمه (علیهم السلام) حکم کنیم که استعمال آن در آن زمان، متروک شده است، و آن­گاه حکم کنیم که هر حدیثی که مشتمل بر این لفظ است، ضعیف یا جعلی است.

این نوع نگرش، برای تشخیص جعلی بودن احادیث، زمانی نافع خواهد بود که جاعلان حدیث، مدت قابل ­توجهی پس از زمان پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام)، حدیثی را جعل کرده باشند، چرا که طبیعتا به خاطر پیشرفت و تطوّر جامعه و لغت، ممکن بود برای برخی معانی، از الفاظ و یا ساختار‌هایی استفاده کنند که در زمان ایشان (علیهم السلام) مورد استعمال نبوده است. البته گاهی کسی که حدیث را جعل می­‎کرد متبحر بود و مرتکب چنین اشتباهی نمی‌­شد، یا مطلبی که بنا بود جعل شود نیاز به الفاظی داشت که در سیر تاریخی جامعه، دستخوش تغییر قرار نگرفته بود، لذا این روش، برای بیان ضعف - و گاهی جعلی بودن حدیث - مورد استفاده قرار می­‌گیرد، اما عکس آن صادق نیست، یعنی نمی­‌توان به خاطر اینکه حدیثی، مشتمل بر الفاظ قدیمی - یا الفاظی که در گذر زمان تغییر نکرده‌­اند - می‌­باشد حکم به صحّت آن و صدورش از ائمه (علیهم السلام) کنیم.

نکته

اگر حدیثی توسط امام صادق (علیه السلام) از امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل شود قاعدتا باید نقل به الفاظ شده باشد، چرا که نقل به معنی (نقل مضمونی الفاظ با هر تعبیری که شخص، اراده کند) از ساحتِ ائمه (علیهم السلام) به دور است، زیر ایشان (علیه السلام) خود، این نوع نقل را به دیگران نیز به اندازه­‌ای بسیار کم و با شرایطی خاص و گاهی با شرط تعمّد نداشتن، اجازه داده‌­اند، (الکافی، ج ۱، ص ۵۱) هر چند ممکن است آن متن، پس از نقل امام (علیه السلام)، توسط راویِ از او نقل به معنی شود، ولی طبیعتا او نیز از الفاظی استفاده می­‌کند که در زمانه­‌ی او رائج است.

البته نقل به معنی بیشتر در راویِ مستقیم از امام (علیه السلام) و نهایتاً راویِ از آن راوی، متصور است، زیرا حدیث، غالبا توسط همان راویِ مستقیم (و یا راویِ از او)، در جایی نوشته می­‌شد و به صورت مکتوب، به نسل بعد، منتقل می‌­شد. در انتقال مکتوب حدیث، نقل به معنی، جایگاهی نداشت، هر چند مشکلات دیگری - اعم از تصحیف و... - دامنگیرِ انتقال حدیث می‎­شد. برای شرح این ماجرا، به کتاب‌هایی که در تاریخ حدیث شیعه نگاشته شده است، مراجعه کنید.

مثالی برای بررسی متن حدیث

به عنوان مثال، می­‌توان به ساختار «أقوال» (جمع «قول») اشاره کرد. هر چند حروف (ق­و­ل) به ساختار‌های مختلف - مانند (القول)، (قَالَ)، (یَقُول)، (قائل) و... - در قرن اول و دوم استفاده می‌­شده است، ولی جمع قول (أقوال) در قرن اول، استعمال نمی­‎شده است، بلکه بعد‌ها به خاطر تطوّر و پیشرفت لغت، کم­کم به ادبیات جامعه­‌ی عربی، اضافه شده است.

شاهد مطلب اینکه در تمام ۳۰ جلد کتاب «وسائل الشیعه» - که مشتمل بر چندین هزار حدیث است – ساختار «أقوال»، تنها در سه حدیث، استعمال شده است، با اینکه لفظ قول (و ساختار‌های مختلف آن)، یکی از پرکاربردترین الفاظ در لغت عرب - و همچنین در احادیث پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) - می‌­باشد. با این معیار، می­توان در اینکه این سه حدیث (که در وسائل الشیعه آمده است) از ائمه (علیهم السلام) صادر شده باشد تأمّل جدی کرد، و شاید با اکتفا به این شاهد - و یا ضمیمه کردنِ شواهدی دیگر - بتوان حکم به جعلی بودن آن­ها نمود.

همچنین می­‌دانیم که انتساب تمامی خطبه­‎ها، نامه‌­ها و کلمات قصار نهج‌­البلاغه به امیر المؤمنین (علیه السلام) قطعی نیست، لذا می‌­توان از این روش، برای ارزیابی محتوای آن­ها مدد گرفت. به عنوان مثال، وقتی می­‌بینیم که ساختار «أقوال» در احادیث منسوب به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) - حتی در احادیث بسیار زیادِ اهل سنت - استعمال نشده است، و از طرفی تنها یک بار در نهج­‌البلاغه آمده است می­‌توان در انتساب این یک مورد به امیر المؤمنین (علیه السلام) تشکیک جدّی نمود.

همچنین وقتی می‌­بینیم که همین ساختار (أقوال) که در قرن اول (و بلکه حتی در قرن دوم) مورد استفاده نبوده است، در کتاب «غرر الحکم» که احادیث منسوب به امیر المؤمنین (علیه السلام) را گردآوری کرده است بیش از بیست­ بار مورد استفاده قرار گرفته است، می‌­توانیم حکم به ضعف این کتاب - و مصادری که احادیث امیر المؤمنین (علیه السلام) را از آن‌ها گردآوردی کرده است - نماییم، بلکه موجب تأمّل جدی در این احادیث شده و یا اینکه حکم به جعلی بودن آن­ها کنیم.

این روش در بررسی متن حدیث، برای بررسی احادیثی که بدون سند (مرسل) نقل شده است می­تواند کاربرد بیشتری داشته باشد، چرا که برای بررسی آن، راهی مهم جز بررسی متن و محتوا نداریم.

نکته

نکته بسیار جالب اینجا است که نتایج این نوع از بررسی حدیث، در بیش از نود درصد موارد، با مشکلات دیگر حدیث همراهی دارد. مثلا اگر در حدیثی، لفظی استعمال شده است که در آن قرن، مورد استعمال نبوده است نوعا سند حدیث دارای یکی از مشکلات زیر است:

[۱]مشتمل بر افراد فوق العاده ضعیف، مجهول و یا کذاب است.

[۲]برخی افرادی که در سند آن حدیث قرار دارند، از یکدیگر هیچ حدیثی غیر از آن را روایت نکرده اند.

[۳]بلکه گاهی به خاطر اختلاف طبقات (زمان حیات) بین افراد  مذکور در سند، حتی یکدیگر را درک نکرده­‌ا‎ند تا یکی از آن‌ها بتواند از دیگری روایت کند.

این امور، نشان­ دهنده‌­ی این است که دستی پنهان یا آشکار (و البته ناشیانه) این افراد را در سندی، در کنار هم قرار داده است تا آن حدیث را نزد راویان بزرگ و جلیل القدر، مقبول جلوه دهد.

قدمای شیعه، در نقل حدیث از کسی که حدیث را از کتابی نقل می‌­کرد که نه آن را از کسی شنیده بود و نه از کسی با اجازه دریافت کرده بود بسیار احتیاط می‌­کرده‌اند، و یکی از اسرارِ این احتیاط، همین مشکلاتی است که جاعلان حدیث، در کتب، به وجود می‌­آورده‌­اند، و آن­گاه که کسی، کتاب را از محلی که مورد اعتماد نبود، تهیه می‌­کرد طبیعتا ناخواسته در چنین اشتباهی وارد می‌­شد؛ لذا گاهی حتی در سند حدیث، شخصی که متهم به کذب باشد نیز وجود ندارد، ولی حدیث، ساختگی است و توسط دستی ناپاک، جعل شده است.

تاریخچه این شیوه از بررسی متن حدیث

این شیوه از بررسی متن حدیث، شیوه­ای نوین است که شاید در گذشته به نحو موردی و در مقیاس بسیار اندک، مورد استفاده قرار می­‌گرفت، اما اکنون توسط نویسنده­‎ی این نوشتار، منسجم شده و در آینده­‎ی نزدیک، به علاقه­‌مندان علم و دانش، عرضه خواهد شد.

البته نباید این شیوه، باعث اعتراض به گذشتگان حدیث شیعه شود که چرا با استفاده از این شیوه، احادیث را ارزیابی نکرده‌­اند؟ زیرا عمده­‌ی کار‌های این شیوه، به مدد تکنولوژی و استفاده از نرم­ افزار است که در اختیار گذشتگان، قرار نداشت. گذشتگان، فرزندانِ زمان خویش بوده و با زبان روز کاملا آشنایی داشتند، ولی راهی به این گستردگی برای احاطه و تسلط به ادبیاتِ قرونِ پیش از خود، نداشتند.

البته اگر گذشتگانِ حدیث شیعه، برای احادیث نیز مانند قرآن، دست به تدوین «معجم المفهرس» می‌­زدند می‌توانستند برای ارزیابی احادیث، از این شیوه استفاده کنند، ولی همانگونه که می‌­بینیم اکنون با وجود پیشرفت تکنولوژی و انواع نزم ­افزار نیز، هنوز این اتفاق به نحو گسترده در عالم شیعه، نیافتاده است، پس چه جای گله و شکایت از گذشتگان؟!

در یادداشت بعد، با استفاده از این شیوه، اشکالاتی جدی بر حدیثی که پیروان این فرقه نوظهور، آن را دستاویز خود قرار داده­‎اند (معروف به «حدیث وصیّت») ذکر خواهیم کرد، امید که پیروان این فرقه، از این ادعای واهی، دست کشیده و یا پاسخی مقبولِ جامعه‎­ی علمی و فراخور ایشان، به این اشکالات بدهند./918/ی701/س

مصطفی امین

ارسال نظرات